مجسمه
نیامده ای که شروع کنم
می دانم
نیامده ای که نازم کنی
یا حتی
دست بدهم با تو
نمی خواهم دوباره
شروع کنم؟!
دوست داشتن اشیا راحت است
دوست داشتن آدم ها سخت
ببین چه راحت
این سیگار لای انگشت هام
روی لب هام
ببین چه راحت
این کتاب توی دست هام
روی سینه ام
جا می گیرد
تو چرا هیچ وقت توی دست هام
نیستی
تو چرا هیچ وقت
نیامده
شروع کرده ام
بلند شو
بلند شو برویم توی این خیابان
توی آن پارک
بپرسیم
مگر چه اشکال دارد
دست های تورا بگیرم؟...
توی این اتاق
سرم را
میان دستانم گرفته ام
دلم را
توی همان راه پله ها
و بعد یک عمر
عین مجسمه ها
توی این بالکن
من و انتظار
ماشین ها را شمرده ایم
نیامده ای
عادت کرده ام
نمی آیی
عادت می کنم
توی این موزه یک روز
انگشت هام را دزدیدند
یک روز سرم را
حالا توریست ها
هر چه عکس می گیرند با من
نمی خواهم دوباره شروع کنم
ولی
یک بالکن چاپ می شود
که تو
با یک دل توی دست هات
آنجا ایستاده ای
و نمی دانی چکار کنی
هیچ وقت عوض نشدی
هیچ وقت عوض نمی شوی
تا دلت بخواهد
عوضش
سنگ
ستاره
کلاغ،که توی آسمان بال بال
ماهی،که توی رودخانه پرپر
زده ام سر به دار و دیوار
دوست داشتن آدم ها سخت است
ببین چه راحت
نیامده ای که شروع کنم
توریست ها نازم می کنند
نظرات شما عزیزان:
.gif)
پاسخ:in bar k man dadam duruq goo!!!???na in ahang nist,ya hade aghal man k nashnidam...
با یک دل توی دستهات
آنجا ایستاده ای
و نمیدانی چکار کنی...
و...
و...
آه...دوباره رسیدم به این: آه...
پاسخ:واقعا گاهی نمی دونم باهاش چیکار کنم...